جوجه من داره پیدا میشه
قربون جوجوم برم سلام جوجوی من بیداری؟
نفسم امروز سر کار بهم میگفتن شیمکت داره بزرگ میشه ها...و همش میرم جلوی آینه و خودمو نگاه میکنم آخه سرکارم دو تا خاله داری ، خاله فرشته و خاله فاءزه که خیلی دخترای نازی هستن خیلی باهات حرف میزنن و حالتو میپرسن...همش هوامو دارن میگن تو زیاد حرکت نکن هی چایی میریزن واسم و کارای دیگه اما مامانی خجالت میکشم خب....میدونم که توهم خاله هاتو دوس داری خاله فرشته خیلی با هیجان و زیباست دوس دارم چشات به پر شوری خاله فرشته باشه خاله فاءزه هم نزدیک عروسیشه و دنبال آرایشگاه و تالاره ابروهای کمونی ای داره که خیلی قشنگه و خوش صحبت ، خلاصه خیلی با هم می خندیم و خوش میگذره امروز صبح سر چایی ریختن داشت دعواشون میشد خیلی حال داد مامانی ...میدونم که کلی خندیدی ..امروز دیگه خاله ها گفتن نی نیت داره خودشو نشون میده کلی نازت کردن خاله فاءزه دستشو گذاشت رو شیمکم و میگفت الان اینجا سرشه؟دستاشه؟پاهاشه؟ نفس مامان دیگه باید لباسای گشاد تر بپوشم باید با بابایی برم خرید و مانتو بخرم جیگر میترسم اذیت بشی پس الان میرم و به بابایی میزنگم که بریم خرید