روز مامانی
سلام فسقل مامان
امروز چطوری؟ منکه یکم هیجانم بیشتره آخه امروز روز مادره ،مامانی کاش بودی و صدای قشنگتو میشنیدم چه کنم که بازم باید صبر کنم مثل همیشه...یه وقتایی از صبر کردم خسته میشم آخه تازه رفتی تو 3 ماه خیلی مونده تا ببینمت اما میدونم خیلی ارزششو داری واسه همین صبر میکنم تا خودت بیای و بهم تبریک بگی ...راستی مامانی تو که از پیش خدا میای بگو ببینم بابایی چی خریده واسم؟ای شیطون...شوخی کردم مامانی ها فقط سلامتی همسر و کوچولو هاشونو می خوان .بعد از ظهرم میریم خونه مامان رباب و مامان عفت تا بهشون تبریک بگیم قرار شد بهشون کارت هدیه بدیم تا خودشون خرید کنن اما من هم رفتم یه چیز کوچیک بخرم واسشون ، واسه مامان خودم یه پارچه چادری خریدم و واسه مامان بابایی یه شلوار سندبادی خداکنه که دوست داشته باشن.
عزیزم تو خاله زیاد داری همه ی دوستای مامان هم می شن خاله هات.اکثر دوستای مامان زنگ زدن و میگن بابا امین چطوره ؟چی خریده واست میگم بابا صبر کنید ببینمش؟هنوز که شب نشده من شب کادو مو میگیرم....پس تا شب مامان جونی صبر میکنیم تا خودت ببینی که بابایی چیکار میکنه...
از طرف بابایی و فسقل