سلاله جونیسلاله جونی، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 9 روز سن داره

سلاله جونی نی نیه خوش قدم

سفره خونه ی پر استرس

1392/3/21 12:42
199 بازدید
اشتراک گذاری

امروز 5 شنبه است و قرار مهمونیه شما..

وای چقد استرس دارم با اینکه بابا امین بهم اطمینان داده اما بازم می ترسم نکنه بد شه نکنه اتفاقی بیوفته؟ آزادی قرار گذاشتیم و همه رسیدند. تو راه متوجه شدم که بابام هنوز به مامان جونم نگفته که همه هستن و فکر میکنه یه مهمونیه6 نفره است...وای اسیترسم بیشتر شد...رسیدیم سفره خونه گندم و همه پیاده شدن و با هم روبوسی و احوالپرسی کردن نگران بودم مامانم بهم گفت پس چرا نگفتی بهم که همه هستن؟و رفتیم برای میوه و شیرینی و شام 36_1_51.gif.از طرفی هم بابا امین به خانواده اش گفته بود که چون روز زن هست و خانومم روز تولد فاطمه زهرا به دنیا اومده میخوام یه جشن کوچولو واسش بگیرم.خلاصه همه نشستن و مشغول حرف زدن شدن و هی ازم میپرسیدم خبریه؟چیزی شده؟میگفتم نه چه خبری؟شاید خونه خریدیم...رفتم دستامو بشورم همکارای بابا امین تبریک گفتن و خانوم عمو مهدی هم خیلی خوشحال شد و عمو مهدی خندید گفت مواظب قوم عجوج مجوج باش...البته شوخی کرد و کلی بابایی خندید.منم احساس امنیت کردم که تا حالا همه چیز به خیر گذشت و سر سفره شام بابا امین به همه اطلاع داد و گفت:   همه ساکت...میخواستم هم روز مادر و به مادرای جمع تبریک بگم هم روز تولد خانوممو تبریک بگم و هم اینکه ما....................داریم ................بابا و مامان میشیم.............همه جیغ کشیدن و دست زدن و شادی کردن...و خیلی خوشحال شدن ...بعدشم که عمو افشین و عمو امیر قلیون کشیدنخیلی باحال بود مامانی خیالم راحت شد دست بابایی درد نکنه خیلی زحمت کشید میدونم واسش سخت بود..ممنون امینم ...مرسی من بهت افتخار میکنم

آخر شب هم یه دفعه عمو افشین نگه داشت تو خیابون و چنچرشو روشن کرد و کلی رقصید ایشالا عروسیش جبران کنی مامانی...همه رقصیدن حتی بابا بزرگ هات دایی ماهان13.gifکه خیلی رقصید تکنو هم میزد واست عزیزم...بابا امین چقد رقصید...39.gifتو خیابون رهگذر ها هم از ماشین پیاده می شدن و می رقصیدن smiliey.gif،بوق می زدن و تبریک می گفتند...شب بیاد موندنی بود همه خوشحال همه راضی همه مهربون مطمئنم که تو هم خیلی خوشحالی...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)