صدای قلب نفس زندگیمون
صدای قلب نفس زندگیمون
سلام کوچولوی نازنینم امروز رفتم که سونوی معمولی بدم البته تنهایی رفتم و خیلی غصه خوردم چون بابایی نمیتونست بیاد، خیلی شلوغ بود بالاخره نوبتم شد و رفتم داخل قبلش خیلی التماس دکتر کردم که بهم CDبده اما گفت که مامان قشنگ ، واسه غربالگری بهت میدیم اینقد عجله نکن ...اگه میخوای با گوشیت فیلم بگیر و منم با گوشیم گرفتم...خانم دکتر گفت این اندازه اشه ...این قدشه....ماشالا قدشم خوبه گفتم وای خدای من مگه الان قدم داره؟گفت اره فسفلی قدم داره و سالمه و صدای قلبشو گذاشت ........نازی ...نازنیییییییییییییینم چقد قشنگه صدای قلبت انگار همه غصه هام پاک شد از قلبم انگار دیگه بزرگ تر شده بودم انگار به خدا نزدیک تر شده بودم ...دکترم خیلی خوشحال شد فقط گفت نباید استرس داشته باشی چرا اینقد نگرانی؟فشارم خیلی بالا بود 15 بود گفت احتمال زیاد واسه استرس بالات ، فشارت بالاست و واسمون آز غربالگری اول رو نوشت و راه افتادم برم خونه آرزوهامون.ساعت 9 شب بود خیلی تاریک شده بود و من از همونجا با چشای خیس از خوشحالی به سمت خونمون رفتم...تا برم واسه بابایی تعریف کنم خیلی خوشحالم...
به خونه که رسیدم ساعت 10 شب بود بابایی دل تو دلش نبود نخواستم بیاد دنبالمون چون از سرکار اومده بود و خیلی خسته بود و از طرفی ما راحت تر میتونستیم بیایم و از خوشحالی اشک بریزیم.تمام راه احساس میکردم که توهم با من اشک میریزی...رسیدم خونمون بابایی دل تو دلش نبود سریع ازم پرسید چی شد؟ CDداد؟ سالم بود؟کاش منم اومده بودم.دختر شد یا پسر؟ دوقلو نبود ؟ گفتم یکم صبر کن...سریع لپ تابو روشن کردم و اسپیکرهارو وصل کردم تا صدات بلند باشه و همیشه صدای قلبت تو گوشمون بمونه.وقتی دوباره صداتو شنیدم اشک شادی تو چشام حلقه زد همینطور بابا جونیت وقتی صداتو شنید دستشو گذاشت رو قلبش تا بیشتر احساست کنه و پیشینیمو بوسید....خیلی خوشحال شد و گفت کی بریم غربالگری تا ببینمش و خودم بشنوم؟از خوشحالیه بابایی خوشحال شدم و خدارو شکر کردم که زندگیمون پر عشقه ...و تا صبح تو فضای تپش های قلبت خوابیدیم عزیزم.