تصمیم بزرگ نگار و امین
سلام مامانی دیشب من و بابایی خیلی فکر کردیم که به مادر بزرگهات و عموها و دایی هات چطور بگیم که هم همدیگرو ببینن و هم یه دفعه خوشحال بشن و خوشحالیشونو ببینیم ،شاید بپرسی که چرا؟الان واست تعریف میکنم :مامانی ،خانواده من و بابایی بعد از عروسی که یه مشکل کوچولویی پیش اومد باهم قهر بودن و حاضر به دیدن هم نبودند البته یه وقتهایی باید رودررو می شدن اما ناچارن یه سلامی از روی ادب می کردند.خلاصه جونی،جونم واست بگه که غصه ام شده بود که چیکار کنیم اگه دو تا مهمونی میگرفتیم که جدا جدا بهشون می گفتیم اون شوق اولیه گفتن برای ما تو دومی دیگه نبود بابایی گفت نگارم تو نگران نباش فقط به نی نی فکر کن بقیه اش با من .... و از اونجایی که به بابایی اطمین...
نویسنده :
مامانی نگار-بابایی امین
15:29